عکس های خفن و با حال

مطالب جدید و خفن با حال

عکس های خفن و با حال

مطالب جدید و خفن با حال

پیرمرد تنها (طنز)

پیرمرد تنها در اویوها زندگی میکرد.

او میخواست مزرعه ی سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار سختی بود و تنها پسرش که میتوانست به به او کمک کند در زندان بود.

پیرمرد نامه ای به پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد: من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم.من نمیخواهم این مزرعه را از دست بدهم چون مادرت این مزرعه را خیلی دوست داشت . برای کار در مزرعه دیگر خیلی پیر شده ام . اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد چون تو مزرعه را برای من شخم می زدی.

  

دوستدار تو پدر

همان روز پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد:

پدر به خاطر خدا آن مزرعه را شخم نزن. من آنجا اسلحه ای پنهان کرده ام.

صبح فردا چندین نفر از ماموران و افسران پلیس به مزرعه آمدند و تمام مزرعه راشخم زدند،بدون اینکه اسلحه ای پیدا شود.

پیرمرد بهت زده نامه ی دیگری به پسرش نوشت و به او گفت چه اتفاقی افتاده است.

پسرش پاسخ داد :

پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار این بهترین کاری بود که از این فاصله ها میتوانستم برایت انجام دهم. 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد